یکی از بچه ها این عکسو گذاشته بود تو فیس.بوکش و یه سری چیزمیز زیرش نوشته بود ... اینو دیدم قشنگ پرت شدم به اون اتاق ICU ... پرت شدم پیشت مامان ... ک دستتو گرفته بودم و گریه میکردم و زجه میزدم و میگفتم تورو خدا پاشو ! توروخدا نگام کن ... صدام کن فقط یه لحظه ... نمیشد ! ... تکون نمیخورد ... مث فیلما دستشو چسبیده بودم بلکه مثلا معجزه شه و تکون بخوره ... هیچی به هیچی ... یه عکس چقد میتونه زجرآور باشه ...
+ :( ....
...
من این عکسو اصلا دوست نداشتم! :(
خدا رحمت کنه... فقط همینون دارم بگم... کاش میشد حس ها رو نوشت... :(