-
گیج و ویج و معلق بین آسمون و زمین ! .....
پنجشنبه 21 شهریور 1392 12:59
حدسِ این که معشوقهات، رقیبی را دوست دارد، به خودیِ خود بسیار دردناک است. اما شنیدنِ تفصیلِ اعترافِ به این عشق، از زبانِ معشوقهای که آدمی میپرستد، شاید اوجِ درد باشد! ماری هانری بِیل - استاندال کتاب سرخ و سیاه ترجمه مهدی سحابی + سکوت بین ما هیچ وقت نمیشکنه ... هیچ وقت نتونستم بگم چی تو دل منه ! ....
-
mom ...
یکشنبه 3 شهریور 1392 22:07
یکی از بچه ها این عکسو گذاشته بود تو فیس.بوکش و یه سری چیزمیز زیرش نوشته بود ... اینو دیدم قشنگ پرت شدم به اون اتاق ICU ... پرت شدم پیشت مامان ... ک دستتو گرفته بودم و گریه میکردم و زجه میزدم و میگفتم تورو خدا پاشو ! توروخدا نگام کن ... صدام کن فقط یه لحظه ... نمیشد ! ... تکون نمیخورد ... مث فیلما دستشو چسبیده بودم...
-
قاراشمیش ! ...
شنبه 2 شهریور 1392 17:57
+ اون ریلیشنه بود ؟! خب هیچی ولش کنید ! ... عادت کردم به رفتن و اومدن آدما تو زندگیم ... عادی شده برام ... بسکه هدف همه چرته ... بیخیال ... خودمو تنهاییمو عشقه ... - تابستون کوتاهه ؟! تابستون خوبه ؟! تابستون خفنه ؟! خیر ! خیلیم گهه ! خیلیم عنه ! خیلیم حوصله سربره ! وقتی رفیقایی که یه دنیا روشون حساب واکرده بودی واسه...
-
نشونه ...
دوشنبه 31 تیر 1392 18:40
این که من دیشبو تا صبح گریه کنم واسه نداشتنت و دلم تنگ شه برات و تو سحر بیای تو خواب عمه خانوم و بخندی بگی حالم خوبه نامردی نیست عشقم ؟! + باز خوبه که اونورم میخندی و خوبی .....
-
با تــــو فراموشم میشه واسه ی همیشه ترکای قلبم ! ....
جمعه 28 تیر 1392 01:17
دیدنت بعد 3سال ! عشق دوره نوجوونی و پیش دانشگاهیم ! کسی که واقعا دوست داشتم و همیشه سرحماقتهام ولت کردم ! دیدنت حتی اگه تو ماه رمضون باشه ! قد یه ساعت تو یه پارک دنج و یه سیگار باهم ! ... بازم میارزه ! به اینکه دستتو دورم حلقم کنی و صورتتو بچسبونی بغل صورتم و ته ریشتو رو پوستم حس کنم و تند و تند بوسم کنی ... ناراحت شی...
-
نه نرو ...
دوشنبه 24 تیر 1392 01:19
دارم رالی-ایرانی رو نگاه میکنم ... سیروان داره با پیانو نه نرو رو میزنه و میخونه باهاش ... ملت باهاش اشکشون جاری میشه و من مث یه سنگ نگاه میکنم ... هی سعی میکنم برگردم به گذشته و بگردم دنبال آدمی که لایق این آهنگ باشه ... کسایی هستن که تو ذهنم اینو براشون میخونم و کسایی که واسه من بخونن ... اما نه ! ... هیشکدوم لیاقت...
-
Here We Go ! ...
شنبه 22 تیر 1392 18:36
Blue زنگ زده و داره از مزخرف بودن امروزش و تولدش و اینا برام میگه ... یهو پرت میشم 9 آبان 91 ! پارک ملت ... من و اکیپ جدید و مثلا شیرینی ای که بهشون دادم ! هر حرفی بود اون روز جز تولد من ! ... چقد حسم به آدمای اون اکیپ فرق میکرد ! ... چقد آدما فرق میکردن ! ... چقد پچ برام یه آدم عن بود و الان خوب مثلا ! ... Blue میگه...