دارم رالی-ایرانی رو نگاه میکنم ... سیروان داره با پیانو نه نرو رو میزنه و میخونه باهاش ...
ملت باهاش اشکشون جاری میشه و من مث یه سنگ نگاه میکنم ...
هی سعی میکنم برگردم به گذشته و بگردم دنبال آدمی که لایق این آهنگ باشه ... کسایی هستن که تو ذهنم اینو براشون میخونم و کسایی که واسه من بخونن ...
اما نه ! ... هیشکدوم لیاقت ندارن و ندارم ...
هی میگردم و میگردم دنبال یه آدم خاص تو یه زندگیم ... 404 Not Found ! ...
اشکام جاری میشن ...
هی فک میکنم که واسه کی ؟! چرا ؟! ... جواب 404 Not Found !!!! ....
+ غم انگیزه نبودن کسی و خوشحال کننده است این نبودن ! از این بابت که خاص نیستن ! ...
Blue زنگ زده و داره از مزخرف بودن امروزش و تولدش و اینا برام میگه ... یهو پرت میشم 9 آبان 91 ! پارک ملت ... من و اکیپ جدید و مثلا شیرینی ای که بهشون دادم ! هر حرفی بود اون روز جز تولد من ! ...
چقد حسم به آدمای اون اکیپ فرق میکرد ! ... چقد آدما فرق میکردن ! ... چقد پچ برام یه آدم عن بود و الان خوب مثلا ! ...
Blue میگه چی شد چرا ساکت شدی ؟! میگم هان ؟! هیچی هیچی و شروع میکنم چرت و پرت گفتن ! ...
فاصله ی تغییر آدما شده یه ثانیه ! نه کمتر نه بیشتر !
+ دست و جیغ و هوراااااااااا بابت وبلاگ جدیدم :)))))) علیرضای ماه تمام زحمتامو کشید :*